نگاهش کردم،دیدم مدتیه غم چهره ی معصومشو گرفته
بهش نزدیک شدم،دستشو گرفتم و گفتم اون دختر شادوشنگول کجاست؟
نگاهم کردو گفت: در حال وصل کردن تکه های قلب شکسته ام!
گفتم: حتما این مدت بهت خیلی سخت گذشته؟
گفت:جهاد سختیای خودشو داره.!
__ متوجه منظورت نمیشم؟!
_ الان اگه اقا دستور جهاد بدن،شما نمیری جبهه؟
__با کله میرم
_ چرا ما حرف آقارو در مسائل ی میپذیریم ولی در مسائل شویی بی توجه از کنارشون رد میشیم؟ مگه نمیگن جهادزن خوب شوهرداریه؟
__بله درسته،توی این زمینه حدیث از معصومین داریم
_ آقا به زوجین میفرمایند: برید باهم بسازید اگر خطایی دیدید سعی در اصلاحش باشید،اگر نتونستین،تحمل کنید
__ در زندگی مسائلی پیش میاد که باعث سلب اعتماد یکی از دیگری میشه،با این بی اعتمادی چه کنیم؟
_ آقا فرمودند: محبتتونو بهم اینقدر زیاد کنید تا اعتماد از دست رفته،برگردد، چیزیهم که زیادش بد نیست،محبت کردنه
__ سخت نیست؟
_ اگر برای خدا باشه،سختیش آسون میشه
__ چطور با خدا معامله کردی؟
_ به خدا گفتم: من میتونستم انتقام بگیرم ولی بخشیدم و محبتو بجای انتقام جایگزین کردم چون میدونستم تو از بنده ی مومنت جز این انتظاری نداری
میدونی خوبی محبت کردن چیه؟
__ نه،چیه؟
_ اینه که کینه ارو از دلت بیرون میاره و کسی که تا دیروز میخواستی ازش انتقام بگیری،برات کم کم اهمیت پیدا میکنه و باعث میشه بجای لعن و نفرین،دعای خیر براش کنی و جز خوشبختی و سعادتش چیزی از خدا نخوای
__معامله با خدا یه خوبی دیگه ام که داره به آدم آرامش میده
_ دقیقا، چون میدونی هرکاری که میکنی اون داره میبینه و اجرت پیشه خدا محفوظه
__ اگر همه ی ما خدارو ناظر بر اعمالمون میدیدیم نه دلی میشکست و نه اشکی روان میشد و نه آهی به آسمان می رفت.!
خدا ,ی ,گفتم ,انتقام ,بی ,خوبی ,و نه ,در مسائل ,با خدا ,این انتظاری ,که کینه
درباره این سایت