محل تبلیغات شما
می گویند با هر که دست می داد، دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد.
با هر کس می نشست، آن قدر صبر می کرد تا خود او برخیزد و آن قدر حرفش را گوش می کرد تا خود او حرفش را قطع کند.
اصحابش گفته اند وقتی از چیزی به خنده می افتادیم، با ما می خندید؛ وقتی تعجب می کردیم، با ما تعجب می کرد. از آخرت حرف می زدیم، با ما درباره همان حرف می زد. از دنیا می گفتیم، با ما از همان می گفت. از خوردنی ها و آشامیدنی ها هم که حرف می زدیم، او هم از همان حرف می زد.
 تصورش سخت است؛ نه؟ دلمان برای مردانی که بلد باشند روی این لبه های تیز راه بروند، تنگ شده. آخرین باری که یکی از اینها را دیدیم، کی بود؟ کاش می آمد این دور و بر هم سری می زد.
 روایت ها می گویند وقتی از او کاری می خواستند، اگر موافق بود، می گفت آری و زود انجام می داد و اگر نمی خواست انجام بدهد، فقط سکوت می کرد و هیچ وقت نمی گفت: نه».
 روایت های به کار رفته در متن یادداشت،
همه از کتاب سنن النبی نوشته علامه طباطبایی برداشته شده اند. اگر گیرتان آمد، نگاهی به این کتاب بیندازید. روح عجیبی در این مطالب هست.


من یک بانوی ایرانی مسلمانم

چه زود فرصتمان دیر می شود...

اگر اهل دلی از دل بگویم...

حرف ,ها ,نمی ,هم ,زد ,کتاب ,با ما ,حرف می ,می کرد ,می زد ,تا خود

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نظام صنفی کشاورزی شهرستان فردوس تک شبکه Reinaldo's collection شیروژان thelarcarlstuf Jeffrey's game آموزش تجهیزات مایتل limagabil کد ها و سفارشات میس توایلایت بهار در سرزمین عجایب!:)